کربلا

ساخت وبلاگ
روزی که رفتم با کارگردان صحبت کردم که دیگه نمیام و خداحافظی کردم روز عجیبی بود .. چند تا از دوستان صمیمیم بغض کردن .. بعدش کلی پیام برام گذاشتن .. به خصوص رفیق جان .. پیام هایی پر از عشق .. پر از حسرت .. پر از دلتنگی .. از اینکه دیگه مثل قبل نمیتونیم پیش هم باشیم .. از این دوری .. برام عجیب بود .. حالا من تحفه بودم؟ مگه چی شده .. یادشون میره .. دیروز که همکار جان، خداحافظی کرد که دیگه نیاد، یهو تو دلم خالی شد .. بغضم گرفت .. هر چند تمام مدت گفتیم و خندیدیم .. اما همین که رفت قلبم سنگین شد .. دلتنگ شدم .. دو سال تمام از این آدم درس یاد گرفتم .. ایمان یاد گرفتم، اخلاق یاد گرفتم، سیاست یاد گرفتم، هر چی خوبیه از این آدم یاد گرفتم .. یهو انگار تموم شد .. همه چی .. انگار دوباره تنها شدم تو این دنیا .. دنیایی که همیشه توش با اعتقادات درگیر بودم .. انگار پشتم خالی شد .. حتی الان که دارم اینا رو مینویسم اشکام میاد ..  حانی برام یه دوست و همکار نبود .. یه فرشته ای بود که خدا سر راهم گذاشت تا مسیر درست زندگی رو بهم نشون بده .. هیج جمله ای نمیتونه ارادت قلبیم بهش رو توصیف کنه ..  به هر حال شرایط جدید زندگیش تغییر کرد و تصمیم گرفت با ما خداحافظی کنه .. تازه دوستام رو درک میکنم .. حالا من اصلا شبیه به حانی نبودم برای دوستام .. ایشالا که به حق جدش هرجا میره موفق باشه .. آدمهای خوب همیشه در دسترس کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 19ed بازدید : 110 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 19:27

خوب نیستم این روزها.. پر از بغضم.. یاران این روزا راهی کربلان و من جامونده میرم بدرقه.. هی بغض روی بغض.. و از طرفی هم... فقط میتونم بگم لعنت به تو... همین.. چقدر دلگیرم این روزها از...... کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 19ed بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 19:27

یه عالم غر کاری داشتم و دارم .. هنوز خستگی نمایشگاه مطبوعات از تنم در نرفته بود که یهویی سیستم دفتر ویروسی شد و مهندس ابلهمون به جای تعمیر زد هارد و پاک کرد .. و چقدر گفتن این جمله به رئیس که هارد دفتر پریده بدون هیچ بکاپی سخت بود .. این قدر حالم گرفتست که اصلا انگیزه ای واسه ادامه کار ندارم .. تمام زحماتمون پاک شد .. تو تمام این روزا که تلاش کردن هارد و درست کنن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود! خواهشا همیشه از اطلاعاتتون بکاپ بگیرید که مثل من نشید کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 19ed بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 19:27

نمیدونم چرا هرچی زمان میگذره نه من یادم میره هارد خراب شده نه رییس.. هر دو مون از دست من عصبانی و ناراحتیم.. اصلا دچار بی انگیزگی بدی شدم.. تو این هاگیر واگیر اسباب کشی محل کار به یه جای دورتر و بدمسیرتر به بی حوصلگیم اضافه کرده.. دفتر کوچیک و خفست.. راحتی و امکانات جای قبلی رو نداریم.. مسیرشم که اشک من و درآورد امروز.... خیلی خستم این روزا.. از خودم.. از کارم.. از راه.. از این شهر شلوغ.. کاش راهی بود این خستگی تموم میشد.. انگیزم دوباره برمیگشت.. واقعا دیگه دست و دلم به کار نمیره.. دارم به تغییر شغل فکر میکنم.. اما هنوزم همکارا و رییس و به شدت دوست دارم هرچند دیگه از چشمش افتادم با سوتی های کاری ای که دادم :-( ای کاش زودتر از اینا استعفا میدادم.قبل از اینکه از چشم بیفتم.. ای تو روحت مهندس.... که زدی هاردو خراب کردی و رفتی پشت سرتم نگاه نکردی... غلط کردم توییترمو پابلیک کردم و همه همکارا رو فالو و اکسپت کردم.. دیگه حتی اونجا نمیتونم راحت حرف لزنم ،غر بزنم، ابراز احساسات کنم.. دیگه فقط همینجا برام سکرت مونده... حال عجیبی دارم این روزا.. ابری شدم نزدیک بارونم.. کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 19ed بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 19:27